روزانه های یک مادر

گاهی خوشحال و البته گاهی هم غمگین!

روزانه های یک مادر

گاهی خوشحال و البته گاهی هم غمگین!

روزانه های یک مادر

می نویسم برای دلم؛
از روزمره ها، دغدغه ها و مادرانه هایم؛

و گاهی برای تو که عزیز کوچک منی...
برای تو که تازه قدم در راه نهاده ای و ماجرای زندگی ات به تازگی آغاز شده است...
برای تو که هزاران آرزو برایت دارم گویا که می خواهم هرچه را که خواستم و نشدم، متجلی در وجود عزیز تو ببینم...
اما...اما این را خوب می دانم که آرزو تنها آرزوست و نه چیزی بیشتر و خوب می دانم که هرگز نخواهم توانست به جای تو تصمیم بگیرم و انتخاب کنم. حتی شاید نتوانم در لحظات سرنوشت ساز زندگی ات در کنارت باشم...
و نیز خوب می دانم که بزرگترین انتخاب های زندگی ات ریشه در دوران کودکی خواهد داشت...
و تو چند سالی، کمتر و بیشتر، در دستان من به امانت خواهی بود
ای کاش امانت دار خوبی باشم...

آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

بسم الله..

روزهای اول سال 97، خیلی به خودم، به عمر و جوانی ام، به روزهای پشت سر و پیش رویم فکر کردم. در آستانه بحران 30 سالگی بودم به گمانم!

چیزی که بیشتر از همه آزارم می داد و فکرم را درگیر می کرد، کارهای نیمه تمام بود. کارهایی که کم هم نیستند و برای حل شدن و بسته شدن پرونده شان، گرفتار تسویف و ضعف اراده بنده!

زهرا ..
۱۶ آبان ۹۷ ، ۰۹:۴۰ ۰ نظر