انقلاب سوم
بسم الله..
روزهای اول سال 97، خیلی به خودم، به عمر و جوانی ام، به روزهای پشت سر و پیش رویم فکر کردم. در آستانه بحران 30 سالگی بودم به گمانم!
چیزی که بیشتر از همه آزارم می داد و فکرم را درگیر می کرد، کارهای نیمه تمام بود. کارهایی که کم هم نیستند و برای حل شدن و بسته شدن پرونده شان، گرفتار تسویف و ضعف اراده بنده!
4 مورد از آنها را انتخاب کردم که به نوعی ریشه بقیه مشکلاتم هم بوده اند و تصمیم گرفتم تا آخر سال 97، به این موارد سر و سامانی بدهم.
به انجام رساندن هر کدام، در حد یک انقلاب درونی از من انرژی و توان می گیرد. از اول سال لنگان لنگان قدمهایی برداشتم اما در نیمه دوم سال بود که انقلاب اول و دوم!! شکل گرفت و الحمدلله الحمدلله از روندشان هم ناراضی نیستم.
اکنون احساس می کنم باید به سراغ سومی بروم هرچند که دوتای قبلی هم هنوز نوپا هستند و به مراقبت شدید محتاجند. برای سومی اما دارد دیر می شود و غیر از خودم، همسر و فرزندم هم آسیبهای جدی می بینند. نباید بگذارم از این دیرتر بشود.
از این رو، بسم الله و بالله و توکلت علی الله و لاحول و لاقوه الا بالله ، انقلاب سوم را کلید می زنم:
*مدیریت خشم*